ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم، تنها تویی آرام جانم
خدای من!! اگر قلبی داشتم نفرتم را بر یخ می نوشتم و منتظر طلوع خورشید می شدم…
با اشک هایم گل های رز را آب می دادم تا درد خارها و بوسه ی گلبرگهـایشان را احساس کنم
نظرات شما عزیزان:
آزاد شو از بند خویش
زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست
تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن
از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن
شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان
تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی
تحقیر را باور مکن
بر روی بوم زندگی
هر چه می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست
تصویر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود
نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن
تقدیر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید
آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن
با سلام
مطالبتون بسیار خوب بود.خوشحال میشوم به من هم سر بزنید...
توفیق رفیق راهتان
زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست
تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن
از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن
شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان
تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی
تحقیر را باور مکن
بر روی بوم زندگی
هر چه می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست
تصویر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود
نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن
تقدیر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید
آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن
با سلام
مطالبتون بسیار خوب بود.خوشحال میشوم به من هم سر بزنید...
توفیق رفیق راهتان